گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
ذکر شدت محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حسنین علیهما السلام مشتمل بر سی و پنج حدیث از عامه و خاصه
از علماي عامه احمد حنبل در مسند و ابن ماجه در سنن و ابن بطه در ابانه و ابوسعید در شرف النبی و سمعانی در فضائل الصحابه و








من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد » همچنان ابویعلی در مسند خود حدیث کردهاند که رسول خدا فرمود
یعنی هر که دوست دارد حسن و حسین را مرا دوست دارد و هر که ایشان را دشمن دارد مرا دشمن دارد. و دیگر جامع « ابغضنی
ترمذي سند به انس بن مالک رساند. قال: سئل رسول الله صلی الله علیه و آله أي أهل بیتک أحب الیک؟ قال: الحسن و الحسین
أحبهما و من أحبهما أحببته و من أحببته أحبه الله و من أحبه الله أدخله الجنۀ و من أبغضهما أبغضته و من أبغضته أبغضه الله و من
أبغضه الله أدخله النار. یعنی از رسول خدا پرسش کردند که از اهل بیت تو در نزد تو محبوبتر کیست؟ فرمود حسن و حسین.
دوست دارم ایشان را، و هر که دوست دارد ایشان را دوست دارم او را و هر که را من دوست دارم خداي دوست دارد و هر که را
خداي [صفحه 133 ] دوست دارد در بهشت جاي دهد و کسی که ایشان را دشمن دارد من او را دشمن دارم و کسی را که من
صفحه 58 از 172
دشمن دارم خداوند دشمن دارد و آن را که خداوند دشمن دارد به دوزخ افکند. و دیگر زاذان که مکنی به ابو عمره فارسی است
قال سمعت رسول الله یقول فی الحسن و الحسین اللهم انی احبهما » از خواص علی علیهالسلام از سلمان فارسی حدیث می کند
یعنی شنیدم از رسول خدا که فرمود در حق حسن و حسین الهی من دوست دارم ایشان را پس دوست « فاحبهما و احب من احبهما
دار ایشان را و دوست دار کسی را که ایشان را دوست دارد. و دیگر رربن حبیش از رجال امیرالمؤمنین علیهالسلام سند بابن مسعود
می رساند. قال: کان النبی صلی الله علیه و آله یصلی جآء الحسن و الحسین فارتد فاه فلما رفع رأسه أخذهما أخذا رفیقا فلما عاد عادا
فلما انصرف أجاس هذا علی فخذه الیمنی و هذا علی فخذه الیسري، ثم قال: من أحبنی فلیحب هذین و کانا حجۀ الله لنبیه فی المباهلۀ
و حجۀ الله من بعد أبیهما امیرالمؤمنین علی الامۀ فی الدین. و المنۀ لله. میگوید گاهی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز
بود و سر به سجده فرو داشت حسن و حسین علیهماالسلام در آمدند و بر شانه مبارك پیغمبر سوار شدند چون پیغمبر سر از سجده
برداشت ایشان را برفق و مدارا فرود آورد و دیگر بار سر به سجده گذاشت ایشان نیز دیگر باره بر شانهي رسول خدا برآمدند و
آنکس » : سوار شدند چون آن حضرت از نماز فراغت جست حسن را بر زانوي راست و حسین را بر زانوي چپ نشاند آنگاه فرمود
10 ]. [صفحه 134 ] چه ایشان حجت خداياند از براي پیغمبر ] « که مرا دوست دارد واجب می کند که حسن و حسین را دوست دارد
در روز مباهله و حجت خداياند در دین بعد از پدر خود امیرالمؤمنین. و دیگر در مجالس مفید از جابر بن عبدالله انصاري
مرویست: قال: خرج علینا رسول الله آخذا بید الحسن و الحسین فقال: ان ابسنی هذین ربیتهما صغیرین و دعوت لهما کبیرین و سئلت
الله لهما ثلاثا فأعطانی اثنتین و منعنی واحدة سئلت الله لهما أن یجعلها طاهرین مطهرین زکیسین فأجابنی الی ذلک، و سألت الله أن
یقیهما و ذریتهما و شیعتهما النار فأعطانی ذلک، و سألت الله أن یجمع الامۀ علی محبتهما فقال: یا محمد! انی قضیت قضاء و قدرت
قدرا و ان طائفۀ من أمتک ستفی لک بذمتک فی الیهود و النصاري و المجوس و ستخفرون ذمتک فی ولدك و انی أوجبت علی
نفسی لمن فعل ذلک أن لا أحله محل کرامتی و لا أسکنه جنتی و لا أنظر الیه بعین رحمتی یوم القیامۀ. میگوید یک روز رسول
خدا بر ما در آمد و دست حسن و حسین را مأخوذ داشت و فرمود این دو فرزند خود را تربیت کردم گاهی که صغیر بودند و خداي
را از بهر ایشان خواندم وقتی که کبیر شدند و خواستار شدم از خداوند براي ایشان سه چیز پس خداوند دو دعوت مرا اجابت کرد و
یکی را منع نمود: همانا خواستار شدم تا ایشان را طاهر و مطهر و پاکیزه دارد و این مسئلت به اجابت مقرون گشت و دیگر خواستار
شدم که محفوظ دارد ایشان را و فرزندان ایشان را و شیعیان ایشان را از دوزخ هم پذیرفته گشت و نیز خواستار شدم که امت را به
تمامت در محبت ایشان [صفحه 135 ] همداستان کند خطاب آمد اي محمد من قضائی راندهام و قدري کردهام همانا طایفهي از
امت تو وفا کنند به عهد تو اگر همه در حق یهود و مجوس و نصاري باشد لکن عهد ترا در حق فرزندان تو فرو گذارند و من واجب
کردهام بر خود که ایشان را کیفر کنم و در محل کرامت خود جاي ندهم و در بهشت خود مسکن نگذارم و در روز قیامت بچشم
رحمت در ایشان نگران نشوم. و دیگر در جامع ترمذي و فضائل احمد و شرف المصطفی و فضائل سمعانی و امالی ابن شریح و ابانه
ان النبی صلی الله علیه و آله اخذید الحسین و صنوه یوما و قال و صحبه فی مجمع: من ودنی یا قوم او هذین او » : ابن بطه مرقوم است
یعنی رسول خدا یک روز دست حسن و حسین را بداشت و اصحابش « اباهما و امهما کان معی فی درجتی فی الجنۀ یوم القیامۀ
انجمن بودند فرمود هان اي جماعت هر که مرا دوست دارد یا حسن و حسین مرا دوست دارد یا پدر ایشان علی را دوست دارد یا
مادر ایشان فاطمه را دوست دارد در قیامت در بهشت خداي با من خواهد بود این حدیث را ابوالحسن در نظم الاخبار به نظم آورده.
اخذ النبی ید الحسین و صنوه یوما و قال و صحبه فی مجمع من ودنی یا قوم او هذین او ابویهما فالخلد مسکنه معی و دیگر در جامع
ترمدي و ابانه عکبري و کتاب سمعانی سند به اسامۀ بن زید برند می گوید شبی به نزد رسول خداي رفتم تا حاجت خود را به
عرض برسانم آن حضرت بیرون آمد و چیزي محفوف داشت که من ندانستم چون از حاجت خویش بپرداختم عرض کردم چیست
پوشیده داري مکشوف داشت دیدم حسن و حسین را بر وَرِکَین خویش دارد فقال هذان ابناي و ابنا ابنتی اللهم انی احبهما فأحبهما و
صفحه 59 از 172
فرمود ایشان پسرهاي منند و پسرهاي دختر من فاطمهاند اي پروردگار من همانا من ایشان را دوست دارم تو نیز « أحب من یحبهما
دوست دار ایشان را و دوست دار کسی را که دوست دارد ایشان را. [صفحه 136 ] و دیگر در تاریخ بغداد سند بخوله بنت حکیم
انکم لتجبنون و تحهلون و تبخلون و » : می رساند که گفت رسول خداي دست حسن و اگر نه حسین را در دست داشت و می فرمود
یعنی شمائید که از زیان شما ترسناك باید بود و شمائید که شأن شما ناشناخته خواهد ماند و شمائید که حفظ « انکم لمن ریحان الله
و حراست شما واجبست و شمائید که ریحان خدائید. و دیگر ابن مسعود می گوید که حسن و حسین بر زانوي رسول خدا نشسته
یعنی هر که مرا دوست دارد واجب می کند که دوست دارد حسن و « من احبنی فلیحب هذین » بودند و آن حضرت می فرمود
حسین را. و دیگر ابن مسعود و ابوهریره حدیث کنند که رسول خداي بر ما بیرون آمد و حسن و حسین را بر دوش راست و چپ
فقال من » ؟ نشانده بود و گاهی یکی را بوسه می داد چون به نزدیک ما آمد مردي گفت یا رسول الله دوست می داري ایشان را
فرمود هر که دوست دارد ایشان را مرا دوست بدارد و هر که دشمن دارد ایشان را مرا « احبهما فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی
و دیگر ابوالحویرث گوید که « اللهم انی احبهما و احب من أحبهما » دشمن دارد و دیگر در جامع ترمذي است که رسول خدا فرمود
و دیگر از معاویۀ بن عمار مروي است که رسول خدا فرمود، « اللهم انی احب حسنا و حسینا و احب من یحبهما » رسول خدا فرمود
ان حب علی قذف فی قلوب المؤمنین فلا یحبه الا مؤمن و لا یبغضه الا منافق و ان حب الحسن و الحسین قذف فی قلوب المؤمنین و »
می فرماید حب علی افتاده است در دلهاي مؤمنین و دوست ندارد او را مگر مؤمن، و دشمن « المنافقین و الکافرین فلا تري لهم ذاما
ندارد او را مگر منافق و حب حسن و حسین افتاده است در دلهاي مؤمنین و منافقین و کافرین و هیچ کس ایشان را نکوهش ننماید.
و هم می فرماید که رسول خدا هنگام رحلت از این جهان حسن و حسین را طلب فرمود و ایشان را ببوئید و ببوسید و بمکید و از
چشمهاي مبارك اشک می بارید. و دیگر از صحیح بخاري و دیگر کسان و نیز حضرت رضا علیهالسلام حدیث می کند که رسول
و دیگر ترمدي بحدیث صحیح گوید که رسول خدا در حق « الولد ریحانۀ و الحسن و الحسین ریحانتاي من الدنیا » خدا فرمود
و هم عتبۀ بن غزوان گوید که رسول خدا حسنین را در کنار خود جاي داده بود و « انکما من ریحان الله » [ حسنین فرمود [صفحه 137
فرمود « فقال مالی لا احب ریحانتی من الدنیا » هر یک را جداگانه بوسه می داد بعضی گفتند یا رسول الله ایشان را دوست می داري
چیست مرا که دوست ندارم دو ریحان خود را از دنیا و ایشان را به ریحان تشبیه کرد از بهر آن که فرزندان را می بویند چنان که
ریحان را بویند. و دیگر سند بعبدالله بن عمر بن الخطاب می رسانند که گفت در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته
فرمود بیاورید « فقال رسول الله هات ابنی أعوذهما بماعوذ به ابراهیم ابنیه اسماعیل و اسحق » بودیم ناگاه حسن و حسین عبور دادند
پسرهاي مرا تا تعویذ کنم ایشان به چیزي که ابراهیم خلیل تعویذ کرد پسرهاي خود اسمعیل و اسحق را آنگاه روي بحسنین کرد
فرمود تعویذ می کنم شما را به کلمات تامه خداوند که « فقال اعیذ کما بکلمات الله التامۀ من کل عین لامۀ و من کل شیطان و هامۀ »
محفوظ مانید از هر چشم زخمی و از هر شیطانی و از هر جانور گزندهي، و در بیشتر از تفاسیر مرقومست که رسول خدا حسنین را
به معوذتین تعویذ فرمود از این روي این دو سوره مبارکه به معوذتین معروف گشت و گفتهاند رسول خدا صلی الله علیه و آله
چندان حسنین علیهماالسلام را به معوذتین تعویذ فرمود که ابن مسعود و دیگر کسان این دو سوره را عوذتان حسنین علیهماالسلام
گفتند و از قرآن کریم ندانستند. و دیگر احمد حنبل در مسند خویش می گوید بروایت ابوهریره که یک روز رسول خدا صلی الله
علیه و آله حسن و حسین را بوسه می داد، عیینه فزاري و اگر نه اقرع بن حابس عرض کرد یا رسول الله مرا ده تن فرزند است و
ان کان الله قد نزع الرحمۀ » : هرگز هیچ یک را بوسه ندادهام رنگ رسول خداي صلی الله علیه و آله گلگون گشت از غضب و فرمود
یعنی همانا خداوند رحمت را از دل تو بر گرفته است و « من قلبک فما اصنع بک؟ من لم یرحم صغیرنا و لم یعزز کبیرنا فلیس منا
اصلاح امر تو نتوان کرد کسی که رحم نکند بر صغیر ما و عزیز نشمارد کبیر ما را از ما نیست. [صفحه 138 ] و دیگر از امیرالمؤمنین
حدیث کردهاند که فرمود یک روز که آب به دست نبود و مسلمانان را عطش زحمت می کرد فاطمه علیهاالسلام حسن و حسین را
صفحه 60 از 172
به حضرت رسول آورد و عرض کرد ایشان کودکانند و صبر بر تشنگی نتوانند پیغمبر حسن را طلب کرد و زبان مبارك در دهانش
گذاشت تا بمکید و سیراب گشت آنگاه حسین را فرا گرفت و زبان در دهانش گذاشت و بمکید و سیراب گشت. و دیگر ابوحازم
از ابوهریره روایت می کند که دیدم رسول خدا رُضاب دَهَن [ 11 ] حسن و حسین علیهماالسلام را می مکید چنانکه مردم خرما را. و
دیگر یحیی بن ابی کثیر و سفیان بن عیینه به اسناد خود حدیث می کنند که یک روز رسول خداي گاهی که بر منبر جاي داشت
فرمود « ثم قال ایها الناس ما الولد الا فتنۀ لقد قمت الیهما و ما معی عقلی » بانگ گریه حسن و حسین را بشنید از روي فزع برخواست
هان اي مردم بدانید که فرزند جز فتنه نیست همانا من از بانگ گریه حسنین برخاستم و با من عقل من نبود. و دیگر خرگوشی در
کتاب لوامع و شرف النبی و سمعانی در فضایل و ترمدي در جامع و ثعلبی در کشف و واحدي در وسیط و احمد بن حنبل در
فضایل و جماعتی سند به عبدالله بن بریده می رسانند که از پدر خود روایت می کند که رسول خداي در منبر جاي داشت و خطبه
قرائت می فرمود ناگاه حسن و حسین به مسجد در آمدند و پیراهن احمر در بر داشتند در عرض راه لغزش کردند و در افتادند
و اعلموا انما » رسول خدا قطع سخن فرمود و به عجلت از منبر فرود شد و هر دو تن را برگرفت و در نزد خود جاي داد و فرمود
و ابوطالب الحارثی در کتاب قوت القلوب این حدیث را مخصوص بامام «[ اموالکم و اولادکم فتنۀ و ان الله عنده اجر عظیم [ 12
قال النبی: حسن منی و حسین من علی و قال هما ودیعتی » حسن دانسته. و دیگر از مقدام بن معدي کرب حدیث کردهاند که گفت
یعنی حسن از منست [صفحه 139 ] و حسین از علی و این هر دو امانت مناند در نزد امت من. و دیگر ابن بطه در ابانه سند « فی امتی
بجابر بن عبدالله می رساند که گفت بر رسول خداي درآمدم و حسن و حسین بر دوش آن حضرت سوار بودند و پیغمبر از بهر
یعنی بهترین شتر شتر شماست و بهترین دو عدل که « نعم الجمل جملکما و نعم العدلان انتما » ایشان بزانو نشسته بود و می فرمود
و می « و یقولان حل حل » حمل کنند شمائید. و هم در خبر است که حسن و حسین علیهماالسلام بر پشت رسول خدا سوار بودند
و دیگر .« نعم الجمل جملکما » : گفتند حل حل و این کلمهایست که عرب در وقت راندن شتر می گوید آن حضرت می فرمود
فقلت نعم الفرس لکما فقال رسول » سمعانی سند به عمر بن الخطاب می رساند که گفت حسن و حسین را بر دوش رسول خدا دیدم
یعنی گفتم بهترین اسبها از بهر شما است رسول خدا فرمود بهترین سواران ایشانند. و دیگر در شرف النبی « الله و نعم الفارسان هما
مسطور است که رسول خدا نشسته بود ناگاه حسن و حسین علیهماالسلام در آمدند پیغمبر برخاست و از بهر آن که زودتر ایشان را
و قال نعم المطی مطیکما و نعم الراکبان انتما و » ماخود دارد پذیره گشت و هر دو تن را برگرفت و بر دو کتف خود سوار کرد
فرمود بهترین شترها شتر شماست و بهترین سواران شمائید و پدر شما علی علیهالسلام بهتر از شماست. و دیگر از « ابوکما خیر منکما
و دیگر در تفسیر .« نعم الجمل جملکما » ابن حماد مرویست که رسول خدا بخفت و حسنین را بر پشت مبارك سوار نمود و فرمود
ابی یوسف سند بابن مسعود می رسد می گوید رسول خدا حسن و حسین را بر پشت مبارك سوار کرد حسن را بر اضلاع راست و
و روایت کردهاند « نعم المطی مطیکما و نعم الراکبان انتما و ابوکما خیر منکما » حسین را بر اضلاع چپ و لختی مشی فرمود و گفت
که رسول خداي را دو گیسوي بافته بر وسط سر بود آن را به دست حسنین داد. و نیز روایت کرده که رسول خدا با هر دو دست
یعنی بالا « ترق عین بقۀ » کتف حسن و حسین را [صفحه 140 ] گرفته و قدمهاي ایشان بر قدم رسول خدا بود پس آن حضرت فرمود
بیا اي چشم پشه پس بالا رفت یکی از ایشان تا هر دو پاي بر سینه پیغمبر گذاشت آنگاه رسول خدا فرمود دهان بازکن چون دهان
فرمود الهی من دوست می دارم او را تو نیز او را دوست بدار. جماعتی « ثم قال اللهم أحبه فانی أحبه » بگشود دهان او را بوسه داد
یعنی اي کوچک اندك خطوه اي کوچک « حزقۀ حزقۀ ترق عین بقۀ اللهم انی احبه فاحبه و احب من یحبه » رقم کردند که فرمود
چون چشم پشه بالا بیا آنگاه می فرماید الهی من او را دوست می دارم تو دوست دار او را و دوست دار کسی را که دوست می
یا قرة عین بقۀ » دارد او را. و گفتهاند که از بقه فاطمه علیهاالسلام را اراده فرموده است و خطاب کرده است با حسین علیهالسلام
و در خبر است که فاطمه ترقص می داد حسن را و می فرمود: اشبه اباك یا حسن - و اخلع عن الحق الرسن - و اعبد الهاذا منن « ترق
صفحه 61 از 172
در مسند موصلی مرقوم است که ابوبکر با حسن .« انت شبیه بابی - لست شبیها بعلی » - و لا توال ذالاحن و از براي حسین می فرمود
و امیرالمؤمنین اصغا می نمود و تبسم می فرمود. ام سلمه با حسن می « أنت شبیه بنبی - لست شبیها بعلی » : علیهالسلام خطاب می کرد
بابی ابن علی - انت بالخیر ملی - کن کاسنان حلی - کن ککبش حولی و ام الفضل زوجه عباس بن عبدالمطلب با حسین » : گفت
خطاب می کرد: یا ابن رسول الله - یا ابن کثیر الجاه - فرد بلا اشباه - اعاذه الهی - من امم الدواهی و دیگر علی علیهالسلام می
قال النبی صلی الله علیه و آله یا علی لقد اذهلنی هذان الغلامان یعنی الحسن و الحسین أن احب بعدهما احدا ابدا ان ربی » فرماید
فرمود اي علی مرا محبت حسن و حسین بازداشت از این که بعد از ایشان کسی را دوست دارم « امرنی ان احبهما و احب من یحبهما
همانا پروردگار من مرا امر فرموده که دوست دارم ایشان را و دوست دارم هر که ایشان را دوست دارد. [صفحه 141 ] و دیگر
یا عمران بن حصین ان لکل شیء موقعا من القلب و ما وقع موقع هذین الغلامین من » عمران بن حصین گوید که رسول خدا فرمود
فرمود: اي عمران هر چیز را در « قلبی شیء قط فقلت کل هذا یا رسول الله؟ قال یا عمران و ما خفی علیک اکثر مما امرنی الله بحبهما
دل جائیست و نیست چیزي که در دل من جاي حسن و حسین را فراگیرد، عمران گفت یا رسول الله هیچ چیز مقام ایشان را
فرانگیرد؟ فرمود: اي عمران آنچه بر تو پوشیده است بیشتر است از آنچه خداي در محبت ایشان مرا مامور داشته. و دیگر از ابوذر
غفاري مرویست که گوید: رسول خدا مرا به محبت حسن و حسین مأمور داشت لاجرم ایشان را دوست دارم و دوست دارم کسی را
که ایشان را دوست دارد از بهر آن که رسول خدا ایشان را دوست داشت. و دیگر نیز ابوذر گوید که دیدم رسول خدا حسنین را
یعنی هر کس دوست دارد حسن و حسین را، آتش « من احب الحسن و الحسین و ذریتهما لم تلفحه النار » : می بوسید و می فرمود
قال رسول الله من ابغض الحسن و الحسین جاء یوم القیامۀ و » : دوزخ نمی سوزاند او را و دیگر از ابی عبدالله علیهالسلام مرویست
یعنی رسول خدا فرمود کسی که دشمن دارد حسن و حسین را در قیامت حاضر می شود و « لیس علی وجهه لحم و لم تنله شفاعتی
حال آن که در چهرهاش گوشت نباشد و شفاعت من او را فرا نگیرد. و دیگر احمد بن حنبل در فضایل و مسند و ترمدي در جامع و
ابن ماجه در سنن و ابن بطه در ابانه و خطیب در جامع و موصلی در مسند و واعظ در شرف المصطفی و سمعانی در فضائل و
ابونعیم در حلیه از سه طریق این جمله در کتب مسطوره رقم کردهاند و همچنان ابن حشیش التمیمی از اعمش و دار قطنی سند
بعبدالله بن عمر بن الخطاب می رساند که گفت: [صفحه 142 ] قال رسول الله صلی الله علیه و آله ابناي هذان سیدا شباب أهل الجنۀ و
أبوهما خیر منهما. یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود این دو پسر من حسن و حسین سید جوانان بهشتند و پدر ایشان علی
بهتر از ایشانست. و دیگر سند به انس بن مالک منتهی می شود که گفت از رسول خداي پرسش کردند که از اهل بیت خویش
کدامیک را محبوبتر داري فرمود حسن و حسین را، و فاطمه را می فرمود پسرهاي مرا پیش خوان و ایشان را بر سینه می چفسانید و
قال رسول الله ان الجنۀ تشتاق الی اربعۀ من اهلی قد احبهم الله و امرنی » : می بوئید. و دیگر سند به جابر منهی می شود که گفت
یعنی رسول خدا فرمود بهشت مشتاق چهار « بحبهم علی ابن ابیطالب و الحسن و الحسین و المهدي الذي یصلی خلفه عیسی ابن مریم
کس است از اهل بیت من که دوست می دارد ایشان را خدا، و امر کرد مرا به دوستی ایشان: نخست علی علیهالسلام و دیگر حسن
و حسین علیهماالسلام و چهارم مهدي قائم آل محمد که وقتی ظهور کند عیسی بن مریم در قفاي او نماز گذارد و اقتدا به او کند
صلوات الله علیهم اجمعین. و دیگر در کتاب اربعین سند به جابر بن عبدالله منتهی می شود که گفت داخل بر رسول خداي صلی الله
علیه و آله شدم و حسن و حسین علیهماالسلام بر پشت مبارکش سوار بودند و آن حضرت با دو دست و دو پاي مشی می فرمود و
یعنی بهترین شترها شتر شما است و بهترین بارها شمائید. و دیگر هنگامی که « نعم الجمل جملکما و نعم الحملان انتما » می گفت
رسول خداي صلی الله علیه و آله مریض بود عباس بن عبدالمطلب به عیادت آن حضرت حاضر شد و پیغمبر را از بستر برانگیخت و
بر سریر بنشاند رسول خدا فرمود: رفعک الله یا عم عباس عرض کرد علی علیهالسلام اجازت بار می طلبد فرمود در آمد و حسن و
هولاء ولدك یا رسول الله قال هم ولدك یا عم فقال احبهم قال احبک الله کما » حسین ملازم خدمت او بود عباس عرض کرد
صفحه 62 از 172
گفت ایشان فرزندان [صفحه 143 ] تواند یا رسول الله فرمود فرزندان تواند اي عم، عرض کرد دوست دارم ایشان را فرمود « تحبهما
دوست دارد تو را خداوند چندان که ایشان را دوست داري. و دیگر از ام سلمه و میمونه و علی علیهالسلام مرویست که فرمود
دیدیم رسول خداي را صلی الله علیه و آله که پاي مبارك در لحاف یا در جامه داشت ناگاه حسن علیهالسلام آب طلبید رسول خدا
به سرعت برجست و از آنجا که وعاء آب بود مقداري در قدح ریخته به دست حسن نهاد و حسین جنبش می کرد تا آن آب را
فراگیرد و رسول خداي صلی الله علیه و آله مانع بود فاطمه عرض کرد یا رسول الله چنان می نماید که حسن در نزد تو محبوبتر است
فرمود حسن را افزون « قال ما هو باحبهما الی و لکنه استسقی اول مرة و انی و ایاك و هذین النجدین یوم القیمۀ فی مکان واحد »
دوست ندارم لکن او نخست آب خواست همانا من و تو و این دو صاحب نجد در روز قیامت در یک مکان خواهیم بود.
ذکر احادیثی که آتش دوزخ بر اولاد فاطمه علیها السلام حرام است
در کتاب معانی الاخبار به اسناد محکم مرقوم است که علی بن موسی الرضا علیهماالسلام گاهی که در خراسان سکون داشت یک
روز از بزرگان اصحاب در مجلس او حاضر بودند و زید بن موسی نیز در آن مجلس بود و با اهل مجلس از مفاخر خویش سخن
همی کرد و ما و من همی گفت علی بن موسی اگر چند با اهل مجلس حدیث می فرمود سخنان زید را نیز می شنود پس روي با
والله ما ذلک الا للحسن و « ان فاطمۀ أحصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار » : زید کرد - فقال: یا زید! أغرك قول بقالی الکوفۀ
الحسین و ولد بطنها خاصۀ، فأما ان یکن موسی ابن جعفر علیهماالسلام یطیع الله و [صفحه 144 ] یصوم نهاره و یقوم لیله و تعصیه أنت
ثم تجیئان یوم القیامۀ سواء فأنت أعز علی الله عزوجل منه ان علی ابن الحسین کان یقول لمحسننا کفلان من الأجر و لمسیئنا ضعفان
همانا فاطمه معصوم است از همه » : من العذاب. فرمود اي زید آیا بفریفته است تو را سخن بقالان کوفه از این حدیث که می فرماید
محرمات و خداوند حرام کرده است آتش جهنم را بر فرزندان او. سوگند با خداي که این حدیث وارد نشده است مگر در حق
حسن و حسین و زینت و ام کلثوم که از بطن فاطمه علیهاالسلام اند هان اي زید! چون موسی بن جعفر اطاعت خداي کند و روزها
روزه بدارد و شبها از بهر عبادت بر پاي بایستد و تو عصیان خداوند کنی چون هر دوان حاضر محشر شوید تو با او در نزد خداوند
یک درجه خواهید داشت؟! مگر ندانسته که علی بن الحسین علیهماالسلام می فرماید که خوبان ما را در ازاي یک ثواب دو اجر
دهند و بدان ما را به جاي یک نافرمانی دو عذاب کنند. چون سخن بدینجا آورد روي با حسن الوشا کرد و فرمود اي حسن این
13 ] حسن عرض کرد یا ] « قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ » آیت مبارك را از قرآن کریم چگونه قرائت می کنی
دانند و کنعان را پسر نوح « عَمِلَ غَیْرَ صَالِحٍ » خوانند و گروهی تنوین داخل عمل نکنند « عَمَلٌ غَیْرُ صالِح » ابن رسول الله جماعتی
کذا من » نخوانند فرمود حاشا همانا او پسر نوح بود لکن چون در حضرت حق گناهکار شد خداوند او را از پسري نوح نفی فرمود
یعنی همچنین است کسی که در نسب و نژاد از ما باشد و « کان منا لم یطع الله فلیس منا و انت اذا اطعت الله فانت منا اهل البیت
اطاعت خداي را نکند از ما نیست و تو اي حسن با این که از خویشاوندان ما نیستی چون خداي را فرمانبردار باشی در شمار اهل
بیت خواهی بود. و دیگر در معانی الاخبار سند بمحمد بن مروان منتهی می شود که گفت در [صفحه 145 ] خدمت ابی عبدالله
فرمود چنین « ان فاطمۀ احصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار » علیهالسلام عرض کردم آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود
است لکن مقصود از این حدیث حسن و حسین و زینب و ام کلثوم است. و دیگر نیز در معانی الاخبار است سند به حماد بن عثمان
منتهی می شود که مانند این حدیث از ابی عبدالله روایت می کند و همچنان در عیون اخبار الرضا علیهالسلام و در مصباح الانوار از
ابی عبدالله علیهالسلام مانند این احادیث روایت شده. و دیگر در عیون اخبار سند به یاسر منتهی می شود که زید بن موسی برادر
حضرت رضا علیهالسلام در مدینه خروج کرد و جماعتی را مقتول ساخت و گروهی را در آتش انداخت چنان که در جاي خود
انشاء الله مرقوم خواهد شد از این روي او را زید النار نامیدند مامون کس فرستاد او را اسیر کرده حاضر کردند بفرمود او را به نزد
صفحه 63 از 172
حضرت رضا بردند آن حضرت روي با زید کرد و فرمود: یا زید: أغرك قول سفلۀ أهل الکوفۀ ان فاطمۀ أحصنت فرجها فحرم الله
ذریتها علی النار ذاك للحسن و الحسین خاصۀ ان کنت تري أنک تعصی الله و تدخل الجنۀ و موسی ابن جعفر أطاع الله و دخل الجنۀ
فأنت اذا أکرم علی الله عزوجل من موسی ابن جعفر و الله ما ینال أحد ما عندالله عزوجل الا بطاعته و زعمت أنک تناله بمعصیته فبئس
ما زعمت. خلاصه این کلمات به فارسی چنین می آید فرمود اي زید کلمات سفلکان کوفه تو را مغرور کرده است از این حدیث
که آتش جهنم بر فرزندان فاطمه حرام است این حدیث مخصوص حسن و حسین است چنان می دانی که تو خداي را عصیان کنی
و داخل بهشت شوي و موسی بن جعفر با اطاعت خداي داخل بهشت شود؟ پس تو در [صفحه 146 ] نزد خداي گرامیتر از موسی
بن جعفري، سوگند با خداي هیچ کس از ما را در حضرت حق قربتی نباشد الا به طاعت او و این که گمان کردهي که با معصیت
فقال له ابوالحسن انت » ؟ در حضرت حق راه توانی کرد گمانی ناستوده است. زید عرض کرد من برادر تو نیستم پسر پدر تو نیستم
فرمود اي زید تو برادر منی مادام که اطاعت کنی خداي را مگر ندانسته گاهی که پسر نوح و زوجهي « اخی ما اطعت الله عزوجل
قال رب ان ابنی من اهلی و ان وعدك » نوح پی سپر طوفان می گشتند و دستخوش هلاك و دمار بودند چنان که خداي فرماید
14 ] عرض کرد: پروردگارا اینک پسر منست و از اهل منست و تو وعده فرمودي که اهل مرا از این ] « الحق و انت احکم الحاکمین
15 ] فرمود اي نوح کنعان از اهل تو نیست زیرا ] « فقال الله عزوجل: یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح » داهیه نجات بخشی
یعنی چون کنعان مرتکب عصیان شد « فأخرجه الله عزوجل من ان یکون من اهله بمعصیته » : که او عمل غیر صالحست آنگاه فرمود
خداوند او را از پسري نوح بیرون برد.
ذکر فضائل امام حسن و امام حسین علیهما السلام
در کتاب امالی صدوق ره سند به عبدالله بن عمر بن الخطاب می رساند که گفت: قال رسول الله اذا کان یوم القیمۀ زین عرش رب
العالمین بکل زینۀ ثم یؤتی بمنبرین من نور طولهما ماة میل فیوضع احدهما عن یمین العرش و الآخر عن یسار العرش ثم یؤتی
« بالحسن و الحسین فیقوم الحسن علی احدهما و الحسین علی الاخریزین الرب تبارك و تعالی بهما عرشه کما یزین المرأة قرطاها
یعنی رسول خدا فرمود در روز قیامت عرش خداوند مزین می شود به تمام زینت پس دو منبر که در ازاي هر یک صد میل است بر
جانب راست و چپ عرش نصب می کنند و حسنین هر یک بر منبري قرار می گیرند و خداوند عرش خود را مزین می فرماید به
ایشان چنان که زن را زینت می کند گوشوارهاي او. [صفحه 147 ] و دیگر در کتاب امالی سند به جابر بن عبدالله منتهی می شود که
سمعت رسول الله یقول لعلی ابن ابی طالب قبل موته بثلاث سلام الله علیک ابا الریحانتین اوصیک بریحانتی من الدنیا فعن » گفت
یعنی شنیدم رسول خدا سه روز از آن پیش که جهان را وداع گوید علی علیهالسلام را .« قلیل ینهدم رکناك و الله خلیفتی علیک
فرمود سلام خداي بر تو باد اي پدر دو ریحانه! وصیت می کنم ترا بدو ریحانه خود از دنیا زود باشد که دو رکن از تو منهدم شود و
خداوند خلیفهي من باشد بر تو لاجرم چون رسول خدا از جهان برفت علی علیهالسلام فرمود این یکی از آن دو رکن است که
پیغمبر فرمود چون فاطمه وداع جهان بگفت فرمود این رکن دیگر بود که رسول خدا مرا خبر داد. و دیگر در امالی مسطور است که
ابن ابی نعیم می گوید در نزد عبدالله بن عمر حاضر بودم مردي درآمد از قتل پشه سؤال کرد عبدالله عمر گفت مردم کجائی؟ گفت
از عراق عرب پس روي با اهل مجلس کرد و گفت نگران باشید این مردم را که پسر رسول خدا را می کشند و از من از خون پشه
و دیگر در کتاب « انهما ریحانتی من الدنیا یعنی الحسن و الحسین » پرسش می کنند و حال آن که شنیدم از رسول خدا که فرمود
الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنۀ و ابوهما خیر منهما اما الحسن فأنحله الهیبۀ و » : قرب الاسناد مرقوم است که رسول خدا فرمود
می فرماید حسن و حسین علیهماالسلام دو سیدند جوانان بهشت را و من عطا کردم « الحلم و اما الحسین فأنحله الجود و الرحمۀ
هیبت و حلم خود را با حسن و عطا کردم رحمت و جود خود را با حسین. و دیگر در کتاب خصال مسطور است که آنگاه که
صفحه 64 از 172
یا رسول الله هذان ابناك فورثهما » رسول خداي مریض بود فاطمه علیهاالسلام حسن و حسین را حاضر حضرت نمود و عرض کرد
عرض کرد حسن و حسین پسرهاي تواند ایشان .« شیئا فقال اما الحسن فان له هیبتی و سؤددي و اما الحسین فان له شجاعتی و جودي
را به میراث چیزي عطا فرما [صفحه 148 ] فرمود هیبت و سیادت خود را با حسن گذاشتم و شجاعت وجود خود را با حسین عطا
قال کان علی » کردم و نیز در کتاب ارشاد حدیث بدین گونه رفته و دیگر در خصال سند به عبدالله بن عمر بن الخطاب می رسد
یعنی حسن و حسین علیهماالسلام را هر یک تعویذیست که آکنده « الحسن و الحسین تعویدان حشوهما من زغب جناح جبرئیل
قال النبی صلی الله علیه و آله » است از پرهاي تازهي رستهي کوچک جبرئیل. در عیون اخبار از حضرت رضا علیهالسلام مرویست
یعنی رسول خدا فرمود حسن و حسین « الحسن و الحسین خیر من اهل الارض بعد و بعد ابیهما، و امها افضل نساء اهل الارض
علیهماالسلام بهترین مردم زمینند بعد از من و بعد از علی، و مادر ایشان بهترین زنان روي زمینست. و دیگر در کتاب کفایه سند
قال امیرالمؤمنین للحسن و الحسین انتما امامان بعنبی و سیدا شباب اهل الجنۀ و » : بطارق بن شهاب منتهی می شود که گفت
یعنی امیرالمؤمنین علیهالسلام با حسن و حسین علیهماالسلام فرمود شما بعد از « المعصومان حفظکما الله و لعنۀ الله علی من عاداکما
من دو امام باشید امت را و دو سیدید اهل جنت را و دو معصومید از هر نازیبا خداوند حفظ کند شما را و لعنت خداي بر کسی که
قال: الحسن و الحسین علیهماالسلام یوم القیمۀ عن » دشمن دارد شما را. و دیگر در کتاب امالی شیخ از رسول خدا حدیث می کند
یعنی رسول خدا فرمود حسن و حسین علیهماالسلام در روز قیامت بر « جنبی عرش الرحمن تبارك و تعالی بمنزلۀ الشنفین من الوجه
دو جانب عرش خداوند جاي دارند مانند دو گوشواره در کنار چهره. و دیگر در کتاب معالم العترة الطاهره سند به ام ولد مادر
عثمان که از زوجات امیرالمؤمنین است منتهی می شود حدیث می کند که رسول خداي را قطیفه بود که خاصه از براي جبرئیل
گسترده می داشت و چون جبرئیل عروج می کرد از پرهاي کوچک او چیزي بر آن قطیفه می افتاد و رسول خداي آن پرها را فراهم
آورده در تَمیمَه و تعویذ حسنین می آکند. و دیگر در عیون اخبار از حضرت رضا علیهالسلام مرویست که شبی حسن و حسین
علیهماالسلام در خدمت رسول خداي مشغول لعب بودند تا [صفحه 149 ] لختی از شب بگذشت آنگاه پیغمبر ایشان را رخصت
انصراف داد تا به نزد مادر شوند چون طریق مراجعت گرفتند برقی بدمید پیش روي ایشان را روشن همی داشت تا گاهی که به نزد
یعنی شکر خداوند را که ما اهل بیت را مکرم داشت. « قال الحمد لله الذي اکرمنا اهل البیت » مادر شدند چون رسول خداي این بدید
و دیگر در امالی صدوق از جعفر صادق علیهالسلام مرویست که رسول خداي صلی الله علیه و آله مریض بود شباهنگامی فاطمه
علیهاالسلام دست حسن و حسین را گرفته از بهر عیادت پدر روان شد و حسنین علیهماالسلام از جانب یمین و شمال روان بودند تا
بسراي عایشه در آمدند رسول خداي را خفته یافتند حسن برطرف راست پیغمبر نشست و حسین بر طرف چپ و بدن آن حضرت را
فقالت فاطمۀ للحسن و الحسین حبیبی ان جدکما قدغفا فانصرفا » فشار می دادند چون رسول خداي از خواب برانگیخته نشد
فاطمه با فرزندان فرمود اي دو محبوبان من همانا جد « ساعتکما هذه و دعاه حتی یفیق و ترجعان الیه فقالا لسنا بارحین فی وقتنا هذا
شما در خوابست در این ساعت مراجعت کنید و او را به حال خود باز گذارید تا بیدار شود آنگاه به سوي او باز شوید گفتند ما از
اینجا بیرون نشویم و حسن بر بازوي راست و حسین بر بازوي چپ آن حضرت بخفتند و در خواب شدند این وقت فاطمه برخاست
و به سراي خویش شد. حسنین علیهماالسلام لختی بخفتند و بیدار شدند و رسول خداي صلی الله علیه و آله را هنوز در خواب دیدند
با عایشه گفتند مادر ما بکجا شد؟ گفت بسراي خویش پس برخاستند تا در آن تاریکی شب به نزدیک مادر شوند چون راه بگرفتند
رعدي بخروشید و برقی بدمید و آن روشنی در پیش ایشان بپائید پس حسن با دست راست دست چپ حسین را گرفت و هر دو تن
با یکدیگر سخن همی کردند و طی طریق می نمودند تا به حدیقه بنی النجار درآمدند و متحیر گشتند حسن با حسین گفت ما
حیرت زده به جاي ماندیم صواب آنست که هم در اینجا بخسبیم تا صبح دیدار شود پس هر دو تن دست به گردن یکدیگر کرده
بخفتند. از آن سوي چون رسول خدا صلی الله علیه و آله بیدار شد در طلب حسنین علیهماالسلام بسراي [صفحه 150 ] فاطمه آمد و
صفحه 65 از 172
و هو یقول الهی و سیدي و مولاي هذان شبلاي خرجا من المخمصۀ و المجاعۀ اللهم أنت » هیچیک را نیافت پس بر سر پاي ایستاد
عرض کرد اي پروردگار من اي سید و مولاي من حسن و حسین فرزندان مناند که گرسنه بیرون شدند اي خداوند « وکیلی علیهما
من؛ تو وکیل منی بر ایشان. این وقت نوري ساطع شد از پیش روي رسول خدا و آن حضرت در ظل آن نور به حدیقه بنی النجار
آمد این وقت سحاب متراکم بود و به شدت باریدن داشت رسول خداي صلی الله علیه و آله نگران شد حسن و حسین علیهماالسلام
را دست در گردن خفته دید و ابر را نظاره کرد که از فراز سر ایشان مانند طبقی مُنْقَشَع شده چنان که قطرهي از باران بر ایشان
چکیدن نداشت و ماري عظیم که تنش از مویهاي درشت نیستانی می نمود و او را دو بال بود یکی را بر فراز سر حسن و آن دیگر
و هی » را بر فراز سر حسین گسترده می داشت رسول خداي چون این بدید تَنَحْنُحی فرمود آن مار برخاست و به یک سوي شد
آن مار به زبان « تقول اللهم انی اشهدك و اشهد ملائکتک ان هدین شبلا نبیک قد حفظتهما علیه و دفعتهما الیه سالمین صحیحین
آمد و عرض کرد اي خداي من همانا ترا شاهد می گیریم و فریشتگان تو را به شهادت می خوانم که شیر بچگان پیغمبر تو را حفظ
و حراست نمودم و ایشان را صحیح و سالم با پیغمبر تو سپردم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود اي مار تو کیستی و از کجائی؟
عرض کرد از جانب جن به سوي تو به رسالت آمدهام فرمود از کدام قبیلهي عرض کرد از جن نصیبین همانا جماعتی از بنی ملیح
آیاتی از آیات قرآن را فراموش کردند لاجرم مرا به سوي تو داشتند تا آنچه فراموش شده فراگیرم و به سوي ایشان باز شوم چون
أیتها الحیۀ هذان شبلا رسول الله فاحفظهما من العاهات و الآفات و من طوارق » بدین موضع رسیدم شنیدم که یکی ندا در داد که
یعنی اي مار حسن و حسین علیهماالسلام شیر بچگان رسول خداياند حفظ کن ایشان را از آفتاب و حوادث لیل و « اللیل و النهار
نهار پس ایشان را حراست کردم و به سلامت با تو سپردم آنگاه رسول خدا آنچه از قرآن فراموش کرده بودند تلقین فرمود و جنی
را رخصت مراجعت داد. حسن را بر شانه راست و حسین را بر شانه چپ سوار [صفحه 151 ] کرد و باز شتافت در عرض راه علی
علیهالسلام فرا رسید و بعضی از اصحاب عرض کردند: بأبی انت و امی یکی را با ما گذار تا حمل شما سبک باشد. فرمود: دست باز
دارید خداوند سخن شما را شنید و مقام شما را دانست، آنگاه با حسن علیهالسلام فرمود رضا می دهی که بر دوش پدر خود علی
سوار شوي عرض کرد سوگند به خدا که دوش تو را از دوش پدر خود دوستر دارم آنگاه با حسین فرمود تو اگر خواهی بر دوش
پدر باش عرض کرد من نیز همان گویم که برادرم حسن گفت. بالجمله رسول خداي صلی الله علیه و آله هر دو تن را به درِ سراي
فاطمه آورد و فاطمه خرمائی چند که از بهر ایشان ذخیره کرده بود بدیشان داد تا بخوردند و سیر شدند و شاد گشتند رسول خداي
فرمود اکنون برخیزید و کشتی بگیرید! پس برخاستند و یکدیگر را فرو گرفتند این وقت که فاطمه از بهر کاري بیرون شده بود
یعنی اي حسن حمله کن و زیادت در کار « ایهن یا حسن شد علی الحسین فاصرعه » : برسید و نگریست که رسول خدا می فرماید
آیا بزرگتر را بر « اتشجع الکبیر علی الصغیر » میجوي و حسین را بیفکن فاطمه علیهاالسلام چون این کلمات بشنید عرض کرد اي پدر
فقال لها یا بنیۀ اما ترضین ان اقول انا یا حسن شد علی الحسین فاصرعه و هذا حبیبی » کوچکتر تشجیع می فرمائی و دلیر می کنی
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود اي دختر من آیا رضا نیستی که من حسن را « جبرئیل یقول یا حسین شد علی الحسین فاصرعه
دلیر کنم بر حسین و بگویم او را بیفکن و حال آن که دوست من جبرئیل بهمین کلمات حسین را بر حسن تشجیع می کند و فرمان
قال رسول الله من اراد ان » می دهد که او را بیفکن. و دیگر در کتاب کامل الزیاره از ابوجعفر علیهالسلام مرویست که فرمود
یتمسک بعروة الله الوثقی التی قال الله عزوجل فی کتابه فلیتوال علی بن ابیطالب و الحسن و الحسین فان الله تبارك و تعالی یحبهما
یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که بخواهد متمسک شود بعروة الوثقائی که خداوند در قرآن « من فوق عرشه
لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک » : کریم یاد کرده آنجا که می فرماید
واجب می کند که تولا جوید به علی بن ابیطالب علیهالسلام و «[ [صفحه 152 ] بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم [ 16
حسن و حسین علیهماالسلام زیرا که خداوند از فراز عرش خویش حسن و حسین را دوست می دارد و نیز این حدیث از رسول
صفحه 66 از 172
قال » و دیگر در کتاب ارشاد این حدیث بدین گونه مسطور است .« قرة عینی النساء و ریحانتی الحسن و الحسین » خداست که فرمود
رسول الله صلی الله علیه و آله ان الحسن و الحسین شنفا العرش و ان الجنۀ قالت یا رب اسکنتنی الضعفاء و المساکین فقال لها الله
یعنی رسول خدا فرمود صلی الله علیه و « تعالی الاترضین أنی زینت ارکانک بالحسن و الحسین قال فماست کما تمیس العروس فرحا
آله حسن و حسین علیهماالسلام دو گوشوار عرشاند همانا بهشت عرض کرد اي پروردگار من ضعیفان و مسکینان را در من جاي
می دهی؟ خداوند او را مخاطب داشت که آیا رضا نمی دهی که ارکان تو را با حسن و حسین زینت کنم این وقت بهشت بر خود
ببالید و متبختر شد چنانکه عروش شادمانه تبختر کند. و دیگر در کشف الغمه مسطور است که رسول خداي صلی الله علیه و آله
مریض شد و جبرئیل طبقی از نار و انگور به نزد آن حضرت حاضر ساخت و رسول خداي مقداري بخورد و آن نار و انگور خداي
را تسبیح گفتند آنگاه حسن و حسین علیهماالسلام درآمدند و لختی بخوردند و آن نار و انگور تسبیح نمودند از پس ایشان
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام درآمد هم از آن نار و انگور بخورد و بانک تسبیح و تهلیل از نار و انگور برآمد این وقت مردي از
فقال جبرئیل انما یا کل هذا نبی او وصی او » اصحاب برسید و مقداري بخورد و از آن انگور و نار بانگ تسبیح و تهلیل بر نخاست
جبرئیل گفت این قضیت خاص پیغمبر است یا وصی پیغمبر یا فرزندان پیغمبر. و دیگر ابوعبدالله مفید نیشابوري در کتاب « ولد نبی
امالی خود آورده که حضرت رضا علیهالسلام حدیث می کند عید نزدیک شد و حسن و حسین را جامه در خور عید نبود نزدیک
مادر شدند و گفتند اطفال مدینه را در روز عید جامهاي نیکوست چیست که ما را زینت [صفحه 153 ] نمیکنی فاطمه علیهاالسلام
فرمود جامهاي شما در نزد خیاط است و هنگام حاجت حاضر خواهد ساخت. این ببود تا شب عید بر سید حسنین علیهماالسلام به
نزدیک مادر آمدند و آن سخن اعادت کردند فاطمه بر ایشان رقت کرد و بگریست و هم چنان جواب باز داد که لباس شما در نزد
قال یا بنت » خیاط است و ایشان را ساکت فرمود چون شب تاریک شد ناگاه بانگ سندان از در برخاست فاطمه فرمود کیستی
عرض کرد اي دختر رسول خدا من خیاطم و لباس عید آوردهام فاطمه در بگشود مردي با جامه « رسول الله أنا الخیاط جئت بالثیاب
فاطمه فرمود سوگند با خداي هرگز مردي مهیبتر از وي ندیدم بالجمله « قالت فاطمۀ و الله لم ار رجلا اهیب سیمۀ منه » عید درآمد
رَزْمَه سر بستهي به فاطمه داد و آن حضرت مراجعت فرمود و سر آن رزمه بگشود در میانش دو پیراهن و دو دراعه و دو سراویل و
دو ردا و دو عمامه و دو موزه سیاه بود و آن موزهها از دنبال حمرتی داشت. پس فاطمه حسنین علیهماالسلام را از خواب برانگیخت
و آن جامها را بدیشان در پوشانید و این وقت رسول خداي صلی الله علیه و آله درآمد و ایشان را در لباس زیبا نگریست هر دو تن
را برگرفت و ببوسید و با فاطمه فرمود خیاط را دیدار کردي عرض کرد بلی یا رسول الله برسید و آن لباسها که ایفاد فرمودي
اي دختر من آن مرد خیاط نبود او رضوان بهشت و خزینه دار جنت بود « قال یا بنیۀ ما هو خیاط انما هو رضوان خازن الجنۀ » برسانید
فاطمه عرض کرد یا رسول الله کدام کس تو را آگهی داد فرمود تا او به نزد من نیامد و مرا آگهی نداد به سوي آسمان عروج نکرد.
و دیگر از حس بصري و ام سلمه حدیث کردهاند که حسن و حسین علیهماالسلام بر رسول خدا درآمدند و این وقت جبرئیل در
خدمت رسول خدا حاضر بود ایشان او را دحیهي کلبی دانستند و بر گرد او بر میآمدند و جبرئیل دست فرا برد چنان نمود که
چیزي فرا گرفت پس سیبی و بهی و ناري به دست کرد و به دست حسنین داد و ایشان به نزد پیغمبر آوردند آن حضرت گرفت و
ببوئید و باز داد و فرمود به نزدیک [صفحه 154 ] مادر برید و اگر نخست به نزد پدر شوید نیکوتر باشد و ایشان بر حسب فرمان کار
کردند و از آن میوهها نخوردند تا گاهی که رسول خدا حاضر شد این هنگام بخوردند لکن هر وقت می خوردند دیگر باره به جاي
خود می آمد و همچنان بر جاي بود حسین علیهالسلام می فرماید که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله آن میوهها نیز بر جاي
بود چون فاطمه جهان را وداع گفت نار مفقود شد و سیب و بهی به جاي بود و آنگاه که امیرالمؤمنین علیهالسلام شهید شد بهی نیز
رفت و سیب از بهر حسن باقی بود و بعد از حسن همچنان آن سیب بود و آنگاه که آب بر روي من بستند و تشنه شدم آن سیب را
می بوئیدم و سورت تشنگی را به بوي سیب می شکستم و چون عطش غلبه کرد آن سیب را بدندان بگزیدم و یقین من بر مرگ
صفحه 67 از 172
استوار شد. علی بن الحسین علیهماالسلام می فرماید این کلمات را از پدر شنیدم یک ساعت قبل از شهادت او و بعد از آن حضرت
بوي آن سیب بپائید لکن سیب مفقود گشت و چون به زیارت قبر پدر حاضر شدم استشمام بوي آن سیب همی کردم و از خاصان
شیعیان ما آن کس که به زیارت آن قبر حاضر شود هنگام سحر استشمام آن بوي تواند کرد. و دیگر در کتاب امالی ابوالفتح حفار
بن عباس و ابورافع حدیث کردهاند که: در [خدمت] حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که جبرئیل فرود شد و با
فقال له السلام علیک ان الله یقرء علیک السلام ویحیک بهذه التحیۀ و یامرك ان » او جامی از بلور احمر آکنده از مشک و عنبر بود
درود فرستاد بر رسول خدا و عرض کرد که خداوند تو را تحیت می فرماید به این تحیت و امر می فرماید تو « تحیی بها علیا و ولدیه
را که تحیت فرمائی به این تحیت علی و فرزندان او را چون آن جام را به دست رسول خداي صلی الله علیه و آله داد سه کرت از
بسم الله الرحمن الرحیم طه ما انزلنا علیک القرآن » : آن جام بانک تهلیل و سه کرت بانک تکبیر برخاست آنگاه به زبان فصیح گفت
بسم » پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آن جام را ببوئید و به دست علی مرتضی علیهالسلام داد در دست علی گفت «[ لتشقی [ 17
[ صفحه 155 ] «[ الله الرحمن الرحیم انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون [ 18
بسم الله الرحمن الرحیم عم یتسائلون عن النباء » پس علی آن جام را ببوئید و به دست حسن علیهالسلام داد هم در دست حسن گفت
بسم الله الرحمن الرحیم قل لا اسئلکم » همچنان حسن ببوئید و به دست حسین علیهالسلام داد در دست حسین گفت «[ العظیم [ 19
آنگاه آن جام به دست رسول خداي «[ علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنۀ نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور [ 20
راوي «[ بسم الله الرحمن الرحیم نور السموات و الأرض [ 21 » صلی الله علیه و آله فرا رسید دیگر باره در دست آن حضرت گفت
گوید ندانستم از آن پس آن جام بجانب آسمان صعود کرد یا به زمین فرود شد. و دیگر در کتاب معالم مسطور است که فریشتهي
به صورت طیري از آسمان فرود شد و بر دست رسول خداي صلی الله علیه و آله نشست و سلام داد او را به نبوت و بر دست علی
فقال رسول » علیهالسلام نشست و سلام داد به وصیت و بر دست حسن و حسین علیهماالسلام نشست و سلام داد ایشان را به خلافت
یعنی رسول خدا صلی الله علیه « الله لم لم تقعد علی ید فلان فقال انما لا اقعد فی ارض عصی علیها الله فکیف اقعد علی ید عصت الله
و آله فرمود چرا بر دست فلان نشیمن نساختی عرض کرد من بر زمینی که خداي را عصیان کرده باشد نشیمن نکنم چگونه بر دستی
نشیمن کنم که خداي را عصیان کرده باشد. و دیگر در مناقب ابن شهرآشوب سند به موسی بن جعفر علیهماالسلام منتهی می شود
قال « و هذا البلد الامین » قال علی ابن ابیطالب « و طور سینین » قال الحسن و الحسین « و التین و الزیتون » در تفسیر این سورهي مبارکه
ببغضه امیرالمؤمنین. یعنی از پس آن « ثم رددناه اسفل سافلین » قال الاول یعنی ابوبکر « لقد خقنا الانسان فی أحسن تقویم » محمد قال
به « الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات علی بن ابیطالب » نیکوئی آن کس که علی را دشمن داشت خداوندش باسفل سافلین انداخت
یا محمد ولایۀ علی ابن « فلهم اجر غیر ممنون فما یکذبک بعد بالدین » این معنی این آیت مبارك در حق علی علیهالسلام فرود شد
و اجتمع اهل القبلۀ علی ان النبی صلی الله علیه و » صفحه 156 ] و نیز در مناقب مسطور است ] .« الیس الله باحکم الحاکمین » ابیطالب
یعنی علماي عامه و خاصه متفقاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود حسن و « آله قال الحسن و الحسین امامان قاما اوقعدا
حسین دو اماماند چه ایستاده و چه نشسته باشند و از کثرت فضیلت حسنین و محبت رسول خدا با ایشان رکعات چهارگانه نوافل
مغرب را دو رکعت در ولادت حسن و دو رکعت در ولادت حسین مقرر داشت. و دیگر در کتاب ارشاد و جامع ترمدي و ابانه
عکبري و کتاب شرف النبی و روضه و اعلام از انس بن مالک و ابو جحیفه حدیث می کنند که حسین علیهالسلام از سینه تا فرق سر
با رسول خداي صلی الله علیه و آله شبیه بود و حسن علیهالسلام از سینه تا پاي با پیغمبر شبیه بود. و دیگر سند به اسحاق بن سلیمان
منتهی می شود که از پدرش روایت می کند که با جماعتی در مجلس هارون الرشید بودیم سخن از امیرالمؤمنین علیهالسلام به میان
آمد هارون گفت جماعتی از عوام گمان می کنند که من علی علیهالسلام و فرزندان او را دشمن می دارم لا والله چنین نیست بلکه
اولاد ایشان ما را می گمارند به خونخواهی حسین علیهالسلام در سهل و صعب زمین آنگاه با ما در می آیند و خروج می کنند و
صفحه 68 از 172
حسد می برند همانا پدرم مهدي از ابی جعفر منصور از محمد بن علی بن عبدالله بن عباس مرا حدیث کرد که ابن عباس گفت که
در خدمت رسول خداي صلی الله علیه و آله بودیم ناگاه فاطمه علیهاالسلام درآمد و می گریست پیغمبر فرمود اي فاطمه این
فقال النبی صلی الله » گریستن از بهر چیست عرض کرد یا رسول الله حسن و حسین از خانه بیرون شدند و نمی دانم به کجا رفتهاند
علیه و آله لا تبکین فداك ابوك فان الله عزوجل خلقهما و هو ارحم بهما اللهم ان کانا اخذا فی بر فاحفظهما و ان کانا اخذا فی بحر
پیغمبر فرمود گریه مکن پدرت فداي تو شود همانا خداوند آفریده است ایشان را و مهربانتر است ایشان را آنگاه عرض « فسلمهما
کرد اي پروردگار من اگر فرزندان من طریق بیابان پیش داشتند حفظ فرماي ایشان را و اگر راه دریا سپردند بار خدایا سالم بدار
فهبط جبرئیل فقال یا احمد لا تغتم و لا تحزن هما فاضلان فی الدنیا و الآخرة. [صفحه 157 ] و ابوهما خیر منهما و هما فی » . ایشان را
یعنی جبرئیل فرود شد و گفت اي احمد غمین و حزین مباش « حظیرة بنی النجار نائمین و قد و کل الله بهما ملکا عظیما یحفظهما
ایشان در دنیا و عقبی فاضلاند و پدر ایشان علی علیهالسلام بهتر از ایشان است هم اکنون در حظیرهي بنی نجار خفتهاند و خداوند
فریشتهي عظیم به حفظ و حراست ایشان گماشته است ابن عباس گوید این وقت رسول خداي صلی الله علیه و آله برخاست و با
گروهی در خدمت او به حظیرهي بنی نجار آمدیم حسن و حسین علیهماالسلام دست در گردن بخفته بودند و فریشته خداوند با
یکبال خویش ایشان را پوشیده می داشت این وقت رسول خدا حسن را برگرفت و حسین را آن فریشته حمل داد و همکنان چنان
می نگریستند که هر دو تن را پیغمبر حمل می دهد ابوبکر و ابوایوب انصاري عرض کردند یا رسول الله یکی از ایشان را با ما سپار
فرمود بگذارید ایشان را که ایشان در دنیا و آخرت « فقال دعاهما فانهما فاضلان فی الدنیا و فاضلان فی الآخرة و ابوهما خیر منهما
فاضلاند و پدر ایشان نیکوتر از ایشان است. آنگاه فرمود سوگند با خداي تشریف می دهم امروز ایشان را چنان چه خداوند
تشریف داده و آغاز خطبه فرمود: فقال: أیها الناس! ألا أخبرکم بغیر الناس جدا و جدة؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال الحسن و الحسین
جدهما رسول الله وجدتهما خدیجۀ بنت خویلد. فرمود: اي مردم می خواهید شما را خبر بدهم از بهترین مردم از جهت جد و جده؟
عرض کردند: آري یا رسول الله فرمود آن حسن و حسین است که جد ایشان رسول خدا و جده ایشان خدیجه کبري است دیگر
باره فرمود: ألا أخبرکم بخیر الناس أبا و أما؟ قالوا: بلی یا رسول الله؟ [صفحه 158 ] قال: الحسن و الحسین أبوهما علی ابن أبیطالب و
أمهما فاطمۀ بنت محمد. میخواهید آگاهی دهم شما را از بهترین خلق از جهت پدر و مادر عرض کردند آري فرمود اینک حسن و
حسین است که پدر ایشان علی بن ابیطالب و مادر ایشان فاطمه دختر پیغمبر شما است آنگاه فرمود: ألا أخبرکم أیها الناس بخیر
الناس عما و عمۀ؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: الحسن و الحسین عمهما جعفر ابن أبیطالب و عمتهما ام هانی بنت أبیطالب. فرمود خبر
می دهم شما را از بهترین مردم از جهت عم و عمه و او حسن و حسین است عم ایشان جعفر بن ابیطالب و عمه ایشان ام هانی دختر
ابیطالب است. ألا أخبرکم أیها الناس بخیر الناس خالا و خالۀ؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: الحسن و الحسین خالهما القاسم ابن
رسول الله و خالتهما زینب بنت رسول الله. فرمود اي مردمان می خواهید شما را به نیکوترین مردمان آگهی دهم از جهت خال و
خاله عرض کردند بلی یا رسول الله فرمود حسن و حسین خال ایشان قاسم پسر رسول خداست و خاله ایشان زینب دختر رسول
خداست آن گاه فرمود: ألا ان أباهما فی الجنۀ و أمهما فی الجنۀ وجدهما فی الجنۀ وجدتمها فی الجنۀ و خالهما فی الجنۀ و خالتهما
فی الجنۀ و عمهما فی الجنۀ و عمتهما فی الجنۀ و هما فی الجنۀ و من أحبهما فی الجنۀ و من أحب من أحبهما فی الجنۀ. و دیگر از
قال رسول الله صلی الله علیه و آله لیلۀ عرج بی الی [صفحه 159 ] السماء رایت علی باب الجنۀ مکتوبا » ابن عباس مرویست که گفت
فرمود در شب معراج که « لا اله الا الله محمد رسول الله علی حبیب الله الحسن و الحسین صفوة الله فاطمۀ امۀ الله علی باغضیهم لعنۀ الله
مرا به سوي آسمان عروج دادند بر در بهشت نگاشته دیدم لا اله الله محمد پیغمبر خداست و علی دوست خداست حسن و حسین
صفوة اللهاند و فاطمه کنیز خداست و بر دشمنان ایشان لعنت باد. و نیز سند به عمر منتهی می شود که گفت شنیدم از رسول خداي
و .« ان فاطمۀ و علیا و الحسن و الحسین فی حظیرة القدس فی قبۀ بیضاء سقفها عرش الرحمن عزوجل » : صلی الله علیه و آله که فرمود
صفحه 69 از 172
دیگر این حدیث به اسامۀ بن زید منتهی می شود که گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله حسن علیهالسلام را بر ران خویش جاي
و دیگر در تفسیر فرات بن ابراهیم مسطور است که .« اللهم ارحمهما فانی أرحمهما » داد و حسین علیهالسلام را بر ران دیگر و فرمود
یعنی حسن و « یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته » ابن عباس در تفسیر این آیه مبارکه که می گوید
یعنی امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهالسلام. و نیز سند به جابر انصاري منتهی « و یجعل لکم نورا تمشون به » حسین علیهماالسلام
یعنی حسن و حسین علیهماالسلام و « فی قوله تعالی: یؤتکم کفلین من رحمته » می شد که از ابی جعفر علیهالسلام روایت می کند
قال ما ضر من اکرمه الله ان یکون من شیعتنا ما اصابه فی الدنیا و لو لم یقدر علی شیء یاکله الا » همچنان از آن حضرت مرویست
فرمود زیان نمی رساند اگر مصیبتی برسد در دنیا کسی را که خداوند گرامی داشت به پیروي ما اگر چه قادر نشود به « الحشیش
خوردن بر چیزي مگر گیاه زمین. و دیگر محمد بن احمد بن علی بن شاذان به اسناد خود از ابن عباس روایت می کند که گفت در
خدمت رسول خداي بودیم و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام حاضر بودند این وقت جبرئیل علیهالسلام فرود شد و سیبی
آورد و به دست رسول خداي صلی الله علیه و آله داد و آن حضرت بپذیرفت و به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام داد علی علیهالسلام
بگرفت و ببوسید [صفحه 160 ] و باز داد رسول خدا بگرفت و به دست حسن علیهالسلام داد امام حسن نیز بگرفت و ببوسید و باز
داد آنگاه به دست حسین علیهالسلام داد آن حضرت بگرفت و ببوسید و باز داد رسول خدا بگرفت و کرت دیگر به دست علی داد
چون علی علیهالسلام خواست دیگر باره بر رسول خداي باز دهد آن سیب بشکافت و دو نیمه شد و نوري از آن ساطع گشت به
بسم الله الرحمن الرحیم تحیۀ من الله تعالی الی آل محمد المصطفی و » سوي آسمان دنیا و خطی بدین گونه در دو سطر مکتوب کرد
یعنی این تحیتی است از « علی المرتضی و فاطمۀ الزهراء و الحسن و الحسین سبطی رسول الله و امان لمحبیهما یوم القیامۀ من النار
خداوند به سوي آل محمد و علی مرتضی و فاطمه و حسن و حسین فرزندان رسول خدا و امانی است از براي دوستان حسن و
حسین در روز قیامت از آتش جهنم. و دیگر ابن شاذان سند به سلمان فارسی می رساند که گفت به حضرت رسول خداي رفتم و
سلام دادم و از آنجا حاضر خدمت فاطمه علیهاالسلام گشتم فرمود اي سلمان حسن و حسین گرسنهاند و می گریند ایشان را با خود
قال مالکما یا حسنی قالا » برداشته حاضر خدمت رسول خداي صلی الله علیه و آله شو لاجرم ایشان را برگرفتم و به نزد پیغمبر آوردم
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود چیست شما را اي فرزندان من حسن « نشتهی طعاما یا رسول الله فقال النبی اللهم اطعمهما ثلاثا
اي خداوند من ایشان را طعام بده « اللهم أطعمهما » و حسین! عرض کردند گرسنهایم و طعام می خواهیم پیغمبر سه کرت فرمود
سلمان گوید نگران شدم بهی در دست پیغمبر دیدم به صورت سبوئی سفیدتر از برف و شیرینتر از عسل و نرمتر از کف شیر پس
پیغمبر با ابهام مبارك آن را مالش داد و دو نیمه ساخت نیمی را به حسن و نیمی را به حسین عطا فرمود و من به دست ایشان نگران
قال یا سلمان لعلک تشتهیها قلت نعم یا رسول الله قال یا سلمان هذا طعام من الجنۀ لا یاکله » بودم و دوست داشتم که از آن بخورم
فرمود اي سلمان دوست می داري که از این طعام بخوري عرض کردم آري یا رسول الله فرمود اي « احد حتی ینجو من الحساب
سلمان این طعام بهشت است هیچ کس از آن نخورد تا در قیامت حساب خویش را نپردازد. [صفحه 161 ] و دیگر طبرانی سند به
سلمان می رساند که گفت در نزد رسول خدا بودم ناگاه ام ایمن درآمد و عرض کرد یا رسول الله حسن و حسین یاوه گشتهاند و
اکنون روز به نیمه رسیده و ایشان ناپیدایند رسول خدا فرمود برخیزید و فرزندان مرا بجوئید و روا نشد و اصحاب از قفاي او روا
نشدند تا به فراز کوه آمدند و حسن و حسین را نگریستند که بر یکدیگر چفسیدهاند و از بهر حراست ایشان یک افعی بردم ایستاده
و از دهانش چیزي مانند آتش زبانه می زند رسول خدا بجانب افعی روان شد و او به سوي پیغمبر مخاطبا نگران گشت پس به
و قال » سرعت به سوراخ خویش دررفت آنگاه رسول خدا حسن و حسین را از یکدیگر جدا کرد و چهره مبارکشان را مسح نمود
فرمود پدرم و مادرم فداي شما باد عظیم بزرگوارید در نزد خداوند و یکی را بر دوش راست و « بابی و امی انتما ما اکرمکما علی الله
« قال سلمان طوبا کما نعم المطیۀ مطیتکما فقال رسول الله و نعم الراکبان هما و ابوهما خیر منهما » دیگري را بر دوش چپ سوار کرد
صفحه 70 از 172
سلمان گفت خوشا به حال شما بهترین شترها شتر شما است رسول خداي صلی الله علیه و آله فرمود بهترین سواران ایشانند و پدر
ایشان بهتر از ایشانست. و دیگر از مراسیل این حدیث مرقوم می شود که حسن و حسین خطی نگاشتند و هر یک به مفاخرت خط
خویش را نیکوتر دانست این داوري به حضرت فاطمه علیهاالسلام آوردند آن حضرت مکروه می دانست که یکی را برنجاند و خط
یک تن را از آن یک بهتر خواند فرمود به نزد پدر شوید و از او پرسش کنید به نزدیک امیرالمؤمنین آمدند او نیز هیچ یک را
غمنده نخواست و ایشان را به حضرت رسول دلالت فرمود پیغمبر فرمود من حکم نکنم تا گاهی که جبرئیل فرود شود چون جبرئیل
حاضر شد عرض کرد من نیز این حکم را نخواهم کرد مگر اسرافیل بدین حکومت اقدام فرماید اسرافیل گفت من در میان ایشان
حکم نکنم الا آن که از خداوند سؤال کنم چون سؤال کرد خطاب رسید که من حکم نفرمایم این حکومت با فاطمه است فاطمه
فرمود من حکم می کنم و آن حضرت را قلاده بود با فرزندان فرمود من جواهر [صفحه 162 ] این قلاده را میان شما پراکنده می
کنم هر کس از آن جواهر بیشتر با خود مأخوذ می دارد خطش نیکوتر است و جواهر آن قلاده را بپراکند این وقت خداوند جبرئیل
را از قائمهي عرش فرو فرستاد تا حفظ تعظیم و تکریم ایشان را آن جواهر را به دو نیم کرد و هر یک نیمی بردند. و دیگر رکن
الائمه عبدالحمید بن میکائیل سند به عایشه می رساند که گفت روزي رسول خدا سخت گرسنه بود و از مأکولات بر چیزي دست
نداشت مرا فرمود رداي مرا حاضر کن تا بسراي فاطمه روم و حسن و حسین علیهماالسلام را دیدار کنم و گرسنگی خود را لختی
بشکنم چون به خانه فاطمه آمد فرمود فرزندان من در کجا باشند؟ عرض کرد سخت گرسنه بودن گریان از خانه بیرون شدند پس
رسول خدا در طلب ایشان بیرون شد در عرض راه ابودرداء را دیدار کرد فرمود یا عویمر پسرهاي مرا دیده باشی عرض کرد در
سایهي دیوار بنی جزعان خفتهاند پس پیغمبر به نزد ایشان آمد و هر دو تن را بر سینهي خود بچفسانید و اشک از رخسار ایشان
فقال یا اباالدرداء دعنی امسح الدموع عنهما فوالذي بعثنی بالحق نبیا لو » بسترد، ابودردا عرض کرد اجازت فرماي تا ایشان را بردارم
فرمود اي ابودردا بگذار تا آب دیدهي ایشان را بسترم سوگند به آن « قطر قطرة فی الارض لبقیت المجاعۀ فی امتی الی یوم القیمۀ
کس که مرا به پیغمبري فرستاد اگر قطرهي از آب دیده ایشان بر زمین افتد تا قیامت بلاي گرسنگی از امت من بیرون نشود. پس هر
فقال السلام علیک یا محمد رب » دو تن را برداشت و ایشان می گریستند و نیز رسول خدا می گریست این وقت جبرئیل در رسید
عرض کرد یا رسول الله خداوند ترا سلام می رساند و می فرماید این جزع « العزة جل جلاله یقرئک السلام و یقول ما هذا الجزع
فقال جبرئیل ان الله تعالی یقول ایسرك » چیست رسول خدا فرمود اي جبرئیل من از در جزع نمی گریم بلکه از ذلت دنیا می گریم
« ان احول احدا ذهبا و لا ینقص لک مما عندي شیء قال لا قال لان الله تعالی لم یحب الدنیا و لواحبهما لما جعل للکافر أکملها
جبرئیل گفت خداوند تبارك و تعالی می فرماید آیا شاد نمی شوي [صفحه 163 ] که کوه احد را از بهر تو زر خالص کنم و از مقام
تو چیزي در نزد من کاسته نشود فرمود نخواهم، جبرئیل عرض کرد از بهر چه؟ فرمود از بهر آن که خداوند دوست نمی دارد دنیا را
اگر دوست داشتی از براي کافران بهره نفرمودي. آنگاه جبرئیل عرض کرد اي محمد آن کاسه بزرگ را که در میان خانه است
طلب فرماي چون حاضر کردند سرشار از ثَرید و آکنده از گوشت فراوان بود جبرئیل عرض کرد بخور و فرزندان و اهل بیت خود
را بخوران، ابودردا گوید بخوردند و سیر شدند و به سوي من فرستادند تا بخوردیم و سیر شدیم و آن کاسه همچنان از ثرید آکنده
فقال النبی » گفت هرگز کاسه با برکتتر از آن ندیدم پس آن کاسه از نزد ایشان مرفوع شد « قال ما رأیت جفنۀ اعظم برکۀ منها » بود
پیغمبر فرمود قسم بدان کس که مرا به حق مبعوث فرمود اگر سخن « و الذي بعثنی بالحق لو سکت لتداولها فقراء امتی الی یوم القیامۀ
نکردي تا قیامت این کاسه در میان فقراي امت من بودي و بدان رفع حاجت کردندي. و دیگر سند به جماعتی از صحابه منتهی می
فرمود اي فرزند امروز پدر تو مهمان تست « فقال یا فاطمۀ ان اباك الیوم ضیفک » شود گویند رسول خدا به خانهي فاطمه در آمد
عرض کرد اي پدر حسن و حسین از من طعام خواستند و دست نیافتم بر چیزي که ایشان قوت کنند پس رسول خدا بنشست و علی
علیهالسلام و حسن و حسین علیهماالسلام و فاطمه بنشستند و فاطمه در حیرت بود که از کجا طعامی به دست کند این وقت رسول
صفحه 71 از 172
و قال یا محمد العلی الأعلی یقرئک السلام و یخصک بالتحیۀ و الاکرام و یقول » خدا به جانب آسمان نگران شد و جبرئیل فرود آمد
جبرئیل گفت اي محمد خداوند تو را سلام می رساند و « لک قل لعلی و فاطمۀ و الحسن و الحسین اي شیء تشتهون من فواکه الجنۀ
می فرماید علی و فاطمه و حسن و حسین را بگو از میوههاي بهشت چه می خواهید پیغمبر با ایشان فرمود خداوند از گرسنگی شما
آگاه است از میوههاي بهشت با کدام رغبت دارید ایشان از رسول خداي شرمناك شدند و سخن نکردند. [صفحه 164 ] حسین
علیهالسلام گفت اي پدر اي امیرالمؤمنین علیهالسلام اي مادر اي سیده نساء العالمین علیهاالسلام اي برادر اي حسن زکی علیهالسلام
مرا اذن می دهید تا از براي شما یکی از میوههاي بهشت را اختیار کنم گفتند ما رضا دادیم به هر چه خواهی از بهر ما اختیار می کن
عرض کرد یا رسول الله جبرئیل را بگوي ما رطب تازه « فقال یا رسول الله قل لجبرئیل انا نشتهی رطبا جنیا » پس روي با پیغمبر کرد
می خواهیم پیغمبر فرمود خداوند دانا است آنگاه با فاطمه فرمود برخیز و آنچه در خانه بینی به نزد ما حاضر کن پس فاطمه به درون
خانه رفت و طبقی از بلور دید آکنده از رطب تازه چیده و حال آن که در غیر وقت رسیدن رطب بود و مندیلی از سندس سبز
فقال النبی یا فاطمۀ انی لک هذا قالت هومن عندالله ان الله یرزق » روپوش داشت فاطمه آن طبق را برگرفت و به نزد رسول خدا آمد
پیغمبر فرمود اي فاطمه این از کجا خاص تو گشت عرض کرد از نزد خداوند « من یشاء بغیر حساب کما قالت مریم بنت عمران
رسید همانا خداوند روزي می دهد هر که را می خواهد بیرون از حساب همچنان که مریم دختر عمران گفت. پس پیغمبر برخاست
و آن طبق را برگرفت و در پیش روي خود بنهاد و بنشست و فرمود بسم الله الرحمن الرحیم و یک رطب برگرفت و در دهان حسین
یعنی اي حسین بر تو گوارا باد آنگاه رطب دیگر برداشت و در دهان حسن « فقال هنیئا مریئا لک یا حسین » علیهالسلام گذاشت
و رطب چهارم را « هنیئا مریئا لک یا فاطمۀ » و رطب سیم را در دهان فاطمه نهاد و گفت « هنیئا مریئا لک یا حسن » گذاشت و فرمود
هنیئا » و از آن پس آن دو رطب دیگر با علی خورانید و در هر کرت فرمود « هنیئا مریئا لک یا علی » در دهان علی گذاشت و فرمود
آن گاه از جاي برجست و بایستاد و دیگر باره بنشست و آن رطب را با اهل بیت بخوردند تا همگان سیر شدند و « مریئا لک یا علی
آن طبق به سوي آسمان مرتفع شد. این وقت فاطمه عرض کرد اي پدر مرا از تو از این برخاستن و نشستن عجب آمد رسول خدا
من در تقریر « هنیئا مرئیا لک یا حسین » فرمود اي فاطمه گاهی که رطب در دهان حسین گذاشتم شنیدم که میکائیل و اسرافیل گفتند
کلمهي ایشان موافقت [صفحه 165 ] کردم چون رطب دوم را در دهان حسن گذاشتم هم این دو فریشته این کلمه بگفتند و همچنان
من موافقت کردم چون رطب سیم در دهان فاطمه گذاشتم حوران بهشت شادي کنان بر ما مشرف شدند و این کلمه بگفتند من نیز
من اقتفا « هنیئا مریئا لک یا علی » بگفتم چون رطب چهارم را در دهان علی گذاشتم از حضرت خداوند تبارك و تعالی ندا در رسید
به خداوند جل جلاله نمودم و رطب هاي دیگر را که با علی علیهالسلام خورانیدم همچنان این ندا در رسید و من اقتفا کردم پس بر
اجلالا لرب العزة جل جلاله فسمعته یقول یا محمد و عزتی و جلالی لونا ولت علیا من هذه الساعۀ الی یوم القیمۀ رطبۀ رطبۀ » خواستم
یعنی شنیدم نداي خداوند را که فرمود اي محمد به عزت و جلال خود قسم یاد می کنم « لقلت له هنیئا مریئا لک یا علی بلا انقطاع
.« هنیئا مریئا لک یا علی » اگر تا قیامت از رطب عددي از پس عددي در دهان علی می گذاشتی چون دست باز می بردي می گفتم
و دیگر در بحارالانوار مسطور است که مردي اعرابی به حضرت رسول آمد و عرض کرد آهو بره صید کردهام و آوردهام خاص از
بهر حسنین. رسول خدا بپذیرفت و او را دعاي خیر گفت این وقت حسن علیهالسلام حاضر بود و آن آهو بره را رغبت فرمود و
پیغمبر به او عطا کرد زمانی دیر برنگذشت حسین علیهالسلام درآمد و آهو بره را با برادر دید عرض کرد یا جداه آهو بره را با برادر
من عطا کردي تا بدان لعب کند مرا نیز آهو بره عطا کن و این سخن را چند کرت همی گفت و پیغمبر خاموش بود و گاهی او را
ملاطفت می فرمود باشد که از طلب آهو بره بگذرد و بر این گونه لختی بگذشت پس حسین علیهالسلام آغاز گریستن نمود این
هنگام بانگ صیحه از باب مسجد برخاست چون نگران شدند گرگی ماده دیدند که آهوئی را کوس می زند و با بچه می دواند
قد کانت لی خشفتان احدیهما صادها » بدین گونه به حضرت پیغمبر آورد این زمان آهو به سخن آمد و عرض کرد: یا رسول الله
صفحه 72 از 172
الصیاد و اتی بها الیک و بقیت لی هذه الاخري و أنابها مسرورة و انی کنت الآن أرضعها فسمعت قائلا یقول اسرعی یا غزالۀ
بخشفتک الی النبی محمد و أوصلیه سریعۀ [صفحه 166 ] لأن الحسین واقف بین یدي جده و قدهم ان یبکی و الملائکۀ بأجمعهم قد
رفعوا رؤسهم من صوامع العبادة و لو بکی الحسین لبکت الملائکۀ المقربون لبکائه و سمعت أیضا قائلا یقول اسرعی یا غزالۀ قبل
جریان الدموع علی خدالحسین فان لم تفعلی سلطت علیک هذه الذئبۀ تاکلک مع خشفتک فأتیت بخشفتی الیک یا رسول الله و
قطعت مسافۀ بعیدة و لکن طویت لی الارض حتی أتیتک سریعۀ و أنا أحمد الله ربی علی أن جئتک قبل جریان دموع الحسین علی
خده. یعنی آن آهو عرض کرد از براي من دو بچه بود یکی را صیاد صید کرد و به حضرت تو آورد و دل به آن دیگر خوش داشتم
و این وقت او را شیر می دادم ناگاه شنیدم که گوینده گفت به سرعت این بچه خود را به نزد رسول خداي رسان زیرا که حسین در
پیش روي او قصد گریستن دارد و فریشتگان از معابد خود سرها فراز کردند اگر حسین بگرید فریشتگان به جمله گریان شوند و
دیگر باره شنیدم که گویند گفت هان اي ماده آهو سرعت کن از آن پس که اشک بر چهره حسین جاري شود و اگر توانی جوئی
این گرگ را بر تو مسلط می کنم که تو را و بچه تو را ماکول سازد لا جرم بچه خود را برداشته به حضرت تو آمدم و راهی دراز
در نوشتم لکن زمین از بهر من پیچیده همی شد اکنون شکر می کنم خداي را که قبل از ریختن اشک حسین بدین حضرت رسیدم
چون سخن بدینجا آورد بانگ تسبیح و تهلیل از اصحاب بالا گرفت و پیغمبر آن آهو را دعاي خیر گفت و حسین آهو بره را
بگرفت و شاد خاطر به نزد فاطمه علیهاالسلام آمد. و دیگر از سلمان فارسی مرویست که وقتی در نزد رسول خداي در غیر وقت
یعنی رسول خدا فرمود اي « دیدم فقال لی یا سلمان ائتنی بولدي الحسن و الحسین لیاکلا معی من هذا العنب » انگور خوشهي انگور
سلمان فرزندان من حسن و حسین را حاضر کن تا با من از این انگور بخورند من شباهنگام به سراي فاطمه رفتم ایشان را ندیدم به
وا » خانه ام کلثوم شتافتم هم ایشان را نیافتم لاجرم به حضرت رسول آمدم و خبر بازدادم، پیغمبر مضطرب شد و برخاست و گفت
پس پیغمبر دریغ خورد بر فرزندان خود و فرمود کسی که مرا .« ولداه وا قرة عیناه من [صفحه 167 ] یرشدنی علیهما فله علی الله الجنۀ
دلالت کند بر ایشان بر خداست که او را جاي در بهشت دهد این وقت جبرئیل در رسید و عرض کرد اي محمد این اضطراب
چیست فرمود بر فرزندان خود از کید یهود ترسناکم جبرئیل عرض کرد از کید منافقین بیمناك باش که کید ایشان اشد از کید یهود
است و نیز عرض کرد که حسن و حسین در حدیقهي ابو دحداح بخفتهاند. پس پیغمبر سلمان را برداشته به حدیقه ابودحداح آمد و
حسنین را دست در گردن خفته دید و اژدهائی را نگریست که بسته از ریحان در دهان دارد و به جاي بادبیزن با ریحان ایشان را باد
می زند چون اژدها پیغمبر را بدید ریحان را از دهان بیفکند و رسول خداي را سلام داد و عرض کرد یا رسول الله من اژدها نیستم
بلکه فریشته هستم یک چشم زد از ذکر خدا غافل شدم خداوند مرا مغضوب داشت و مسخ کرد و از آسمان بر زمین افکند سالها
می گذرد که در آرزوي کریمی هستم که مرا شفاعت کند باشد که خداوند بر من رحم فرماید و مرا به صورت نخستین باز برد
رسول خدا به نزد حسنین آمد و ایشان را بوسه داد تا بیدار شدند و بر زانوي پیغمبر بنشستند آن حضرت با ایشان فرمود اي فرزندان
من این اژدها فریشتهایست از فرشتگان کروبی از ذکر خداوند غفلتی کرد و خداوندش بدین صورت برآورد از شما می خواهم او را
و قالا » در حضرت یزدان شفاعت کنید. پس حسنین علیهماالسلام از جاي بجستند و تجدید وضو کردند و دو رکعت نماز بگذاشتند
عرض « اللهم بحق جدنا الجلیل الحبیب محمد المصطفی و بابینا علی المرتضی و بامنا فاطمۀ الزهراء الا مارددته الی حالته الاولی
کردند پروردگارا سوگند می دهم تو را به حق جد ما محمد مصطفی و به حق پدر ما علی مرتضی و به حق مادر ما فاطمه زهرا مگر
این که این فریشته را به صورت نخستین آري هنوز دعاي ایشان به نهایت نشده بود که جبرئیل با یک فوج فریشتگان از آسمان به
زیر آمدند و او را به مغفرت [صفحه 168 ] خدا و باز آمدن به صورت نخستین بشارت دادند و با خویش به سوي آسمان عروج
دادند و خداوند را تسبیح گفتند هم در زمان جبرئیل به حضرت رسول مراجعت کرد و خندهناك عرض کرد یا رسول الله این
فریشته بر فریشتگان هفت آسمان فخر می کند و می گوید کیست مانند من زیرا که من در امان شفاعت پسران رسول خدا حسن و
صفحه 73 از 172
حسینم. و دیگر از عروة البارقی مرویست که در مراجعت سفر مکه معظمه به مدینه آمدم و به مسجد رسول خداي در رفتم و
نگریستم که آن حضرت نشسته و دو کودك که هنوز سنین عمرشان به ده سال نرسیده در کنار پیغمبرند و پیغمبر گاهی این یک را
بوسه می دهد و گاهی آن دیگر را و مردمان می نگرند و خاموشاند من از میان پیش شدم و عرض کردم یا رسول الله ایشان پسران
تواند. فقال: انهما ابنا ابنتی و ابنا أخی و ابنا ابن عمی و أحب الرجال الی و من هو سمعی و بصري و من نفسه نفسی و نفسی نفسه و
من أحزن لحزنه و یحزن لحزنی. فرمود ایشان پسران دختر من و پسران پسر عم من و محبوبترین مردان به نزد منست و کسی است
که گوش من و چشم منست و کسی که جان او جان من و جان من جان اوست و کسی است که محزون می شوم از حزن او و
محزون می شود از حزن من عروه عرض کرد یا رسول الله عجب می آید مرا از کردار تو با ایشان و شدت حب تو با ایشان رسول
خدا فرمود اي عروه آن شب که مرا به آسمان بردند و داخل بهشت شدم به پاي درختی رسیدم که سخت عجب آمد مرا از نیکوئی
بوي آن جبرئیل گفت عجب مکن از این شجره همانا میوه آن نیکوتر است از رایحه آن و از میوهي آن لختی بمن داد تا بخوردم و
سخت نیکو یافتم پس به شجره دیگر عبور دادم جبرئیل گفت اي محمد از میوهي این درخت نیز بخور که شبیه است با آن یک و
نیکو [صفحه 169 ] است از جهت طعم و رایحه و از ثمر آن و رایحه آن مرا بهرهمند ساخت و رغبت من از آن نعمت هرگز سستی
نپذیرد. گفتم اي برادر من جبرئیل هرگز از این دو شجره نیکوتر ندیدم گفت می دانی نام این دو شجره چیست گفتم ندانم گفت
یکی حسن و آن دیگر حسین آن گاه گفت اي محمد آن گاه که فرود شدي به زمین خدیجه را طلب فرما در ساعت با او
مضاجعت کن تا از رایحه ثمر این دو شجره حامل شود و از وي فاطمهي زهرا متولد گردد پس او را با برادرت علی تزویج کن تا دو
پسر آرد یکی را حسن نام بگذار و آن دیگر را حسین. و آن گاه که حسن و حسین متولد شدند جبرئیل به نزد من آمد گفتم اي
جبرئیل دوست دارم که از آن دو درخت بهره گیرم گفت یا محمد هر گاه رغبت کنی به اکل و رایحه ثمر آن دو درخت، حسن و
حسین علیهماالسلام را ببوي. لاجرم هر گاه رسول خدا مشتاق رایحهي آن دو شجره می شد حسنین را می بوئید و می بوسید و می
صدق اخی جبرئیل ثم یقبل الحسن و الحسین و یقول یا اصحابی انی اودأن اقاسمهما حیاتی لحبی لهما و هما ریحانتاي من » : فرمود
یعنی می بوسید حسن و حسین را و می فرمود اي اصحاب من دوست دارم که عمر خود را دو قسمت کنم بر حسن و حسین « الدنیا
از براي محبتی که با ایشان دارم و ایشان دو ریحانه منند از دنیا. عروه سخت شگفتی گرفت از محبت رسول خدا و از صفت کردن
رسول خدا حسن و حسین را. و دیگر ابن شهرآشوب در مناقب خویش حدیث می کند که مردي در زمان رسول خدا گناهی کرد و
از بیم پنهان شد تا گاهی که حسن و حسین را در کوي تنها یافت ایشان را برگرفت و بر دوش خود سوار کرد و به حضرت رسول
عرض کرد اي رسول خدا من پناهندهام به خدا و به حسن و حسین از این گناه که « فقال یا رسول الله انی مستجیر بالله و بهما » آورد
یعنی برو که آزادي و حسنین « اذهب فانت طلیق » کردهام رسول خدا چنان بخندید که دست به دهان مبارك گذاشت و او را فرمود
و لو انهم اذ ظلموا [صفحه 170 ] انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر » را فرمود شفاعت کنید او را پس این آیت مبارك فرود شد
لهم الرسول لوجد والله توابا رحیما [ 22 ] یعنی اگر این منافقان گاهی که ستم کردند بر خویش در حضرت تو حاضر شدند و از
خداي طلب آمرزش کردند و تو خواستار شدي آمرزش ایشان را هر آینه خداي را پذیرنده توبت و انابت و مهربان یافتند. و دیگر
در بحارالانوار و مناقب ابن شهرآشوب مسطور است که مردي اعرابی از عبدالله بن زبیر و عمرو بن عثمان از مسئلهي پرسش کرد
فقال اتقیا الله فانی اتیتکما مسترشدا أموا » ایشان چون ندانستند پاسخ او را به یکدیگر حوالت می فرمودند اعرابی آزرده خاطر گشت
گفت از خداي بترسید من به نزدیک شما آمدم تا مرا ارشاد کنید و شما جواب مسئلت مرا با یکدیگر حوالت می « کلۀ فی الدین
نمائید؟ گفتند از حسن و حسین پرسش کن پس به نزد حسنین علیهماالسلام آمد و استفتاي خویش را پاسخ گرفت و این شعر در
ثناي ایشان بگفت: جعل الله حر وجهیکما نعلین سبتا یطاهما الحسنان و دیگر در خبر است که مردي بر ذمت نهاد که هر دو پاي
مردي را که افضل قریش باشد تدهین کند گفتند امروز افضل قریش مخرمه است پس قاروره دهن را برداشت و به نزد محرمه آمد
صفحه 74 از 172
و مسئلت خویش را باز نمود مخرمه هر دو پاي خویش را بکشید تا با روغن طلی کند مسور پسر مخرمه حاضر بود گفت اي مرد
خرافت شیخوخیت پدر مرا دریافته است او را در جاهلیت سري و سروري بود امروز آن روزگار سپري شد و او را به نزدیک حسن
گفت امروز افضل ناس حسن و حسین است به نزد ایشان « و قال ادهن بها ارجلهما فهما افضل الناس و اکرمهم الیوم » و حسین فرستاد
رو و پاي ایشان را تدهین کن. و دیگر در خبر است که ابن عباس وقتی هنگام سوار شدن رکاب حسنین را گرفت مدرك بن ابی
فقال یا لکع و ما تدري هذین هذان ابنا » زیاد گفت یا ابن عباس تو به سال از ایشان افزونی واجب نمی کند که رکاب ایشان گیري
فرمود اي مرد فرومایه نمی دانی ایشان کیستند « رسول. [صفحه 171 ] الله اولیس مما انعم الله علی به ان امسک لهما و اسوي علیهما
ایشان پسران رسول خداياند آیا نیست بر من در ازاي نعمتی که خداوند مرا داده رکاب ایشان را بگیرم و ایشان را نیکوتر بر اسب
بنشانم. و دیگر در عیون المحاسن مسطور است که حسن و حسین بر شیخی عبور دادند که وضو می ساخت نگران شدند که
وضوي او ناتندرست است روا ندیدند که او را در تعلیم این امر مورد شناعتی و خجالتی دارند در کار وضو سخن در انداختند و
آغاز مناقشت و منازعت ساختند پس به نزدیک شیخ آمدند و گفتند یا شیخ ماهر دو تن به نزد تو بکار وضو می پردازیم تو نگران
باش که وضوي کدام یک به صحت مقرون است و هر یک جداگانه وضو ساختند و گفتند یا شیخ اکنون بگوي تا وضوي کدام
یک نیکو است شیخ گفت وضوي شما هر دو تن قرین صواب و صحت است لکن وضوي این پیر جهل نا تندرست است اکنون
تعلیم گرفت از شما و تائب شد به دست شما به برکت شما و شفقت شما بر امت جد شما. در خبر است که حسین عظمت حسن را
در نزد او سخن نمی کرد و محمد بن حنفیه حشمت حسین را در نزد او تکلم نمی فرمود. و دیگر در تاریخ بلاذري مسطور است که
رسول خدا عزم سراي فاطمه کرده او را از پس در ایستاده دید فرمود اي محبوبه من تو را چه رسیده عرض کرد پسرهاي تو صبحگاه
بیرون شدند و تاکنون از ایشان خبري ندارم رسول خدا بر اثر ایشان روان شد و هر دو تن را در کهف جبل خفته یافت و نگریست
فقالت السلام علیک یا رسول الله و » ماري را که بر گردن طوقی داشت بر سر ایشان خفته است پیغمبر سنگی برداشت و بدو پرانید
آن مار به سخن آمد و عرض کرد اي پیغمبر خدا سوگند با خداي من بر فراز سر ایشان « الله ما نمت عند راسهما الا حراسۀ لهما
نخفتم مگر از بهر حراست ایشان پس پیغمبر او را دعاي خیر گفت و حسنین را بر دوش راست و چپ سوار کرد این وقت جبرئیل
فیقول الحسن حملنی خیر [صفحه 172 ] اهل » فرود شد و حسین را بر دوش خویش حمل داد از آن پس ایشان مفاخرت می فرمودند
حسن می فرمود مرا بهترین اهل زمین حمل داد و حسین می فرمود مرا بهترین اهل « الارض و یقول الحسین حملنی خیر اهل السماء
آسمان بر دوش کشید.
در فضائل حسن